امیرعلی پسر بهاری

امیرعلی من ششم اسفند 11 ماهگیت تموم شد و وارد ماه دوازدهم شدی. دیگه واسه خودت مستقل شدی. تا هرجا بخوای راه میری  و تاتی تاتی میکنی بعد که تعادلتو کم کم از دست میدی خودت یواش و خیلی با احتیاط میشینی زمین. دوست داری خودت قاشق بگیری دستت و غذا بخوری. توی دهن من یا خاله مرضیه هم غذا میذاری. صدای تفنگ ( تق تق ) و پیشی ( معو )  رو میگی. دیگه اینکه ازم بعضی وقتا میپرسی "این چیه؟؟؟؟" جدیدا هم اینطوری باهامون دالی میکنی.   از ماشین لباسشویی و جارو برقی هم خیلی خوشت میاد.یعنی هروقت من خونه رو جارو برقی میکشم تو دنبال جارو برقی هستی... یا وقتی ماشین لباسشویی رو روشن میکنم دوست داری فقط نگاش کنی... ...

دیروز برای اولین بار با خاله مرضیه بردمت آرایشگاه.آفرین امیرعلی که اصلا گریه نکردی و بغل مامان نشستی تا موهاتو این دفعه خانوم آرایشگر کوتاه کنه چون هفته پیش با بابا رفتی آرایشگاه مردونه اما ننشستی تا عمو سلمونی موهاتو کوتاه کنه. این عکس قبل از اینکه موهاتو کوتاه کنی. و این هم بعد از اینکه موهاتو کوتاه کردی.   ...